حکایت
شاه عباس و ها
یك شب شاه عباس با لباس مبدل در كوچه های شهر می
گشت كه به سه برخورد كرد كه قصد ی داشتند.
شاه عباس وانمود كرد كه او هم است و از آنان خواست كه او را وارد دار و دسته خود
كنند.
ان گفتند: ما سه نفر هر یك خصلتی داریم
كه به وقت ضرورت به كار می آید.
داستان شاه عباس و دزدها
داستان راستان - جلد اول اثر: شهید استاد مرتضی مطهری (قسمت اول)
داستان دختر سیب فروش
مجموعه کامل «داستان راستان» اثر شهید استاد مرتضی مطهری
كه ,عباس ,شاه , ,ها ,گفتند ,شاه عباس ,كرد كه ,كه به ,و ها ,كه او
درباره این سایت